جانی و دلی

ساخت وبلاگ

بی‌قرار توام و در دل تنگم گله‌هاست
آه! بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله‌هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله‌هاست

باز می‌پرسمت از مسئله دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه مسئله‌هاست

فاضل نظری

جانی و دلی...
ما را در سایت جانی و دلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : boomeroya بازدید : 2 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 19:34

آواز بلندی تو و کس نشنودت باز

بیرونی ازین پرده ی تنگ شنوایی

در آینه بندان پریخانه ی چشمم

بنشین که به مهمانی دیدار خود آیی

بینی که دری از تو به روی تو گشایند

هر در که بر این خانه ی آیینه گشایی

سایه

جانی و دلی...
ما را در سایت جانی و دلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : boomeroya بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1402 ساعت: 12:38

گاهی از دور تماشای تو دلخواه تر است‎این چه راهی است که با فاصله کوتاه تر استآسمانی است اگر ماه خدا حرفی نیست‎ماه من روی زمین است ولی ماه تر استدر دلم صاعقه ی شوق و تنم می لرزد‎برق چشم تو به حال دلم آگاه تر استبروی هر طرفی ابر دلم می آید‎اشک می ریزم و بنگر که گذرگاه تر است باد فهمید چه آرامش محضی دارد‎هرکسی در سفر موی تو گمراه تر استبغضِ دیدار اگر جان مرا می کاهد‎خنده ی تلخ جدایی تو جانکاه تر است"هوشنگ ابتهاج" جانی و دلی...ادامه مطلب
ما را در سایت جانی و دلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : boomeroya بازدید : 68 تاريخ : سه شنبه 30 آبان 1402 ساعت: 22:13

خواب هایم بوی تن تو را می دهد. نکند آن دورترها نیمه شب در آغوشم می گیری؟ فدریکو_گارسیا_لورکا جانی و دلی...
ما را در سایت جانی و دلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : boomeroya بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 18:02

هر که رخسار تو بیند به گلستان نرودهر که درد تو کشد از پی درمان نرودآنکه در خانه دمی با تو به خلوت بنشستبه تماشای گل و لاله و ریحان نرودخضر اگر لعل روان بخش تو را دریابدبار دیگر به لب چشمه حیوان نرودگر نه امید لقای تو بود در جنّتهیچ عاشق به سوی روضه رضوان نرودمرد باید که ز شمشیر نگرداند رویگر نه از خانه همان به که به میدان نرودهوسم بود که در کیش غمت کشته شوملیکن این لاشه ضعیف است و به قربان نروددر ازل بر دل ما عشق تو داغی بنهادکه غمش تا به ابد از دل بریان نرودچند گفتی به هوس از پی دل چند رویعاشق دلشده چون از پی جانان نرودنعمت‌الله ز الطاف تو گوید سخنیعاشق آن است که جز در پی جانان نرودشاه نعمت الله ولی جانی و دلی...ادامه مطلب
ما را در سایت جانی و دلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : boomeroya بازدید : 17 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 18:02

دیگر نرود به هیچ مطلوب خاطر که گرفت با تو پیوند عشق آمد و‌ چشم عقل بر د‌وخت شوق آمد و بیخ صبر، برکند سعدی جانی و دلی...
ما را در سایت جانی و دلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : boomeroya بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 5 شهريور 1402 ساعت: 0:35

در دل من چیزیست

مثل یك بیشه نور

مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم

كه دلم می خواهد

بدوم تا ته دشت

بروم تا سر كوه

دور ها آوایی است

كه مرا می خواند...

سهراب سپهری

جانی و دلی...
ما را در سایت جانی و دلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : boomeroya بازدید : 53 تاريخ : دوشنبه 8 اسفند 1401 ساعت: 15:30

 ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت               بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمتحیف است طایری چو تو در خاکدانِ غم               زین جا به آشیانِ وفا می‌فرستمتدر راهِ عشق مرحلهٔ قُرب و بُعد نیست               می‌بینمت عیان و دعا می‌فرستمتهر صبح و شام قافله‌ای از دعای خیر               در صحبتِ شمال و صبا می‌فرستمتای غایب از نظر که شدی همنشین دل                می‌گویمت دعا و ثنا می‌فرستمت جانی و دلی...ادامه مطلب
ما را در سایت جانی و دلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : boomeroya بازدید : 66 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:17

می شنوم، می شنوم آشناستموسقی چشم تو در گوش منموج نگاه تو همآواز نازریخت چو مهتاب در آغوش منمی شنوم در نگه گرم توستگمشده گلبانگ بهشت امیداین همه گشتم من و دلخواه مندر نگه گرم تو می آرمیدزمزمه ی شعر نگاه تو رامی شنوم با دل و جان آشناستاشک زلال غزل حافظ استنغمه ی مرغان بهشتی نواستمی شنوم در نگه گرم توستنغمه ی آن شاهد رویانشینباز ز گلبانگ تو سر می کشدشعله ی این آرزوی آتشینموسقی چشم تو گویاتر استاز لب پر ناله و آواز منوه که تو هم گر بتوانی شنیدزین نگه نغمه سرا راز من!هوشنگ ابتهاج جانی و دلی...ادامه مطلب
ما را در سایت جانی و دلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : boomeroya بازدید : 69 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:17

خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دِگَربار بیادَفْع مَدِه، دَفْع مَدِه، ای مَهِ عَیّار بیاعاشقِ مَهْجور نِگَر، عالَمِ پُرشور نِگَرتَشنۀ مَخْمور نِگَر، ای شَهِ خَمّار بیاپایْ تویی، دستْ تویی، هَستیِ هر هستْ توییبُلبُلِ سَرمَستْ تویی، جانِب گُلزار بیاگوشْ تویی، دیده تویی، وَزْ همه بُگزیده تویییوسُفِ دُزدیده تویی، بر سَرِ بازار بیاای زِ نَظَر گشته نَهان، ای همه را جان و جهانبارِ دِگَر رَقص کُنان، بی‌دل و دَستار بیاروشنیِ روزْ تویی، شادیِ غَم سوزْ توییماهِ شب اَفْروز تویی، ابرِ شِکَربار بیاای عَلَمِ عالَمِ نو، پیشِ تو هر عقلْ گِروگاه مَیا، گاه مَرو، خیز به یک‎بار بیاای دلِ آغشته به خون، چند بُوَد شور و جُنونپُخته شُد انگور کُنون، غوره مَیَفشار بیاای شبِ آشفته بُرو، وِیْ غَمِ ناگُفته بُروای خِرَدِ خُفته بُرو، دولتِ بیدار بیاای دلِ آواره بیا، وِیْ جِگَرِ پاره بیاوَرْ رَهِ دَر بَسته بُوَد، از رَهِ دیوار بیاای نَفَسِ نوحْ بیا، وِیْ هَوَسِ روحْ بیامَرهَمِ مَجروحْ بیا، صِحَّتِ بیمار بیاای مَهِ اَفْروخته رو، آبِ رَوان در دلِ جوشادیِ عُشّاق بِجو، کوریِ اَغْیار بیابَس بُوَد ای ناطِق جان، چند ازین گفتِ زبانچند زنی طَبْلِ بَیان، بی‌دَم و گُفتار بیامولانای جان جانی و دلی...ادامه مطلب
ما را در سایت جانی و دلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : boomeroya بازدید : 259 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 13:17